FA
EN
خلاصه داستان :
Ajit Singh رهبر باند راهزنان است. او برادر کوچکتر خود ، رنجت نیز در این باند دارد. رانجت با یک زن جوان زیبا به نام آشا ملاقات می کند و تصمیم می گیرد که دیگر نمی خواهد راهزن باشد و بسیار به عصبانیت آجیت و دامدارانش ، ساروج ، مجدداً در این شهر مستقر می شود تا بتواند زندگی آرام داشته باشد. اما رانجت دستگیر و در زندان نگهداری می شود. سپس ساروج و آجیت به شهر می آیند و آشا را ربودند ، زیرا می دانند که رانژیت برای نجات او باز خواهد گشت. رانجت به دنبال همکاری پلیس است ، اما آنها فقط به طور مشروط به وی کمک می کنند. رانجت از پلیس فرار می کند ، و به سمت جبهه راهزنان برمی گردد. او متوجه می شود
Ajit Singh is a leader of gang of bandits. He has his younger brother, Ranjeet, also in the gang. Ranjeet meets with a beautiful young woman named Aasha, and decides he does not want to be a bandit anymore, and much to the anger of Ajit and his henchman, Sarju, re-locates to the city, in order to live a peaceful life. But Ranjeet is arrested and held in prison. Then Sarju and Ajit come to the city and kidnap Aasha, as they know that Ranjeet will come back to rescue her. Ranjeet seeks the co-operation of the police, but they will only help him conditionally.